آدم‌ها مسیر رو می‌سازن،
ولی برندها و شرکت‌ها، اون مسیر رو تبدیل می‌کنن به «اثر».

هر برندی که توی این سال‌ها باهاش همراه شدم، برای من فقط یه اسم روی کاغذ یا یه لوگو روی دیوار نبود.
هر کدوم مثل یه موجود زنده بودن؛ با روح، با هویت، با نفس‌هایی که آدم‌ها بهش دمیدن.

«کانون ارتباطات» اولین جایی بود که یاد گرفتم یه ایده ساده چطور می‌تونه به تبلیغی تبدیل بشه که توی خیابون دیده می‌شه.
«کانوی» جایی بود که معنی کار تیمی واقعی رو فهمیدم.
«هیتارا» اولین تجربه ثبت رسمی بود؛ حس اینکه یه رویا حالا تبدیل به موجودیت حقوقی شده.
«طراحی‌آنلاین» شاید بزرگ‌ترین قطعه این پازل باشه؛ جایی که رؤیاها و سختی‌ها، شکست‌ها و پیروزی‌ها همه کنار هم رقم خوردن.
«مؤسسه بهار» دانشگاهی بود بیرون از دیوار دانشگاه، برای یاد گرفتن، دوباره یاد گرفتن و باز هم یاد گرفتن.
و «اکوسیستم خاک» … جایی که همه این تجربه‌ها جمع شدن و تبدیل شدن به یک زیست‌جهان مشترک.

برندها برای من فقط پروژه‌های کاری نبودن. هر کدوم بخشی از هویت منو ساختن.
هر وقت بهشون فکر می‌کنم، می‌بینم که این‌ها بیشتر از اسم، بیشتر از ثبت شرکت یا لوگو هستن. این‌ها ظرف‌هایی بودن برای اثرگذاری. جاهایی که آدم‌ها کنار هم اومدن، سختی کشیدن، ساختن، شکست خوردن، دوباره بلند شدن.

اینجا می‌خوام از اون‌ها بگم. ردپای برندهایی که هر کدومشون یه فصل از داستان منو نوشتن.

7 مطلب در این بخش است.