فعالیت کاری من با فریلنسری از سال ۱۳۸۴ وقتی که فقط ۱۶ سالم بود شروع شد. زمانی که رشته کامپیوتر در هنرستان شهید چمران میخوندم و دبیر برنامه نویسی متوجه شد که برنامه نویسی وب رو از ۱۴ سالگی بلدم ! بهم پیشنهاد داد که برم و برای یک مدرسه غیرانتفاعی برنامه نویسی سایتشون رو انجام بدم.
اون سالها خبری از تیم و شرکت و قراردادهای بزرگ نبود. فقط من بودم، یک کامپیوتر و اینترنتی که با سرعت کم، ولی با امید زیاد وصل میشد.
اولین پروژههایی که گرفتم، بیشتر شبیه ماجراجویی بودن تا کسبوکار.
یه روز طراحی سایت برای یه مدرسه، یه روز تدوین یک ویدیو برای یک شرکت و یه روز طراحی تراکت برای یک مغازه کوچیک. مبلغش شاید خیلی کم بود، ولی برای من دنیایی ارزش داشت. چون حس میکردم چیزی که یاد گرفتم، حالا داره توی دنیای واقعی اثر میذاره.
فریلنسری بهم یاد داد چطور بهتنهایی با مشتری سر و کله بزنم.
یاد گرفتم حرف زدن با کارفرما فقط درباره طراحی یا کد نیست، درباره اعتماد ساختنه. و اینکه وقتی قول میدی کاری رو انجام بدی، باید پای قولت وایسی، حتی اگه نصف شب باشه.
سختیهاش هم کم نبود:
تنهایی پشت سیستم، نداشتن کسی که کمک کنه، مشتریهایی که گاهی پول نمیدادن یا کار رو نیمهکاره رها میکردن. اما همین سختیها شد درسهایی که بعدها توی تیمها و شرکتهام بارها به کار اومد.
وقتی امروز به اون سالها فکر میکنم، فریلنسری برای من مثل یک مدرسهی واقعی بود.
مدرسهای که توش یاد گرفتم مسئولیت یعنی چی، یاد گرفتم با حداقل امکانات میشه کار کرد، و فهمیدم هیچ موفقیتی یکشبه اتفاق نمیافته.
دوره فریلنسری برای من «سالهای تنهایی و یاد گرفتن با دست خالی» بود؛ جایی که پایهی همهی مسیرهای بعدی شکل گرفت.