حمید از اون آدمهاییه که همیشه حضورش مساویه با حس «اطمینان».
وقتی کنارشی، حتی سختترین تصمیمها هم قابلتحملتر میشن. انگار یه جور آرامش درونی که نه تنها به من، به کل تیم سرایت میکنه.
شروع «هیتارا» با حمید، فقط ثبت یه شرکت نبود؛ یه جور اعلام حضور بود. حس اینکه حالا دیگه داریم چیزی رو جدی میکنیم، چیزی که تا قبلش بیشتر شبیه رؤیا بود. اون موقع شاید خیلی از اطرافیان فکر نمیکردن این مسیر دوام داشته باشه، ولی حمید همون کسی بود که پای تصمیمها میایستاد و کاری میکرد که بقیه هم به ادامه راه اعتماد کنن.
ویژگی جالب حمید اینه که همیشه تعادل رو نگه میداره. نه زیادی هیجانزده میشه، نه زیادی ناامید. وقتی من غرق ایدهها میشدم، حمید مینشست و همهچیز رو زمینگیر میکرد: «خب، حالا چطور میخوایم اجراش کنیم؟» همین نگاه اجرایی و منطقیاش باعث شد خیلی از پروژهها فقط روی کاغذ نمونه و واقعاً به نتیجه برسه.
در اکوسیستم خاک هم، حمید یکی از ستونهای پنهانه. شاید همیشه جلو صحنه نباشه، ولی هر جا که نیاز به پشتوانه واقعی باشه، اسم حمید هم هست.
از اون آدمهاست که بیشتر از اینکه حرف بزنه، عمل میکنه. بیشتر از اینکه ادعا داشته باشه، نتیجه میده.
برای من، حمید نماد «پایداری» و «واقعگرایی»ه.
پایداری، چون هیچوقت جا نزد؛ حتی وقتی شرایط سخت شد.
واقعگرایی، چون همیشه کمک کرد بین رویاپردازی و واقعیت، یه پل قابلعبور ساخته بشه.
وقتی به مسیری که تا امروز طی کردیم نگاه میکنم، میبینم خیلی از جاهایی که میتونستیم زمین بخوریم، با آرامش و عقلانیت حمید رد شدیم.
اگر بخوام یک جمله دربارهاش بگم، میگم: حمید همون آدمیه که باعث میشه مطمئن باشی قصه ادامه داره.