وقتی به مسیر حرفهایم نگاه میکنم، اولین جایی که اسم «کار» به معنای واقعی براش پیدا شد، کنار احمد بود.
برادرم، کسی که خیلی زودتر از من وارد دنیای تبلیغات شده بود و با کانون تبلیغاتی «ارتباطات» اولین میدان جدی کارم رو برام باز کرد.
برای من، احمد همیشه نماد شروع بوده.
یادمه وقتی هنوز همهچیز برام بیشتر شبیه سرگرمی بود، اون جدی کار میکرد؛ با مشتریها جلسه میذاشت، طرحها رو بررسی میکرد و یادم میداد که کار فقط طراحی یا خلاقیت نیست، مدیریت جزئیات و تحویل درست هم هست.
«ارتباطات» برای من فقط یک دفتر تبلیغاتی نبود؛
مدرسهای بود که احمد ساخته بود و من اولین درسهای کار حرفهایم رو اونجا گرفتم. از آماده کردن فایلهای چاپی گرفته تا یاد گرفتن اینکه مشتریها همیشه چیزی بیشتر از چیزی که میگن میخوان.
احمد برای من فقط یک برادر نبود، یک مربی خاموش هم بود.
نه با کلاس و درس رسمی، بلکه با کار کردن کنارش، با نگاه کردن به اینکه چطور با چالشها برخورد میکنه و چطور پای کار میایسته.
وقتی امروز به مسیر نگاه میکنم، میبینم اگر احمد و «ارتباطات» نبود، شاید هیچوقت اینقدر زود وارد دنیای واقعی تبلیغات و برندینگ نمیشدم. اون سکوی پرتاب، هدیهی احمد بود.
احمد خطیری برای من «برادری بود که نقش اولین معلم زندگی حرفهایم رو هم بازی کرد»؛ کسی که یادم داد مسیر جدی کار، از همان جزئیات کوچک شروع میشه.