بخش یازدهم: مشاوره در ایران

جایی که هیچ چیز دقیقاً شبیه کتاب‌ها نیست

الان دیگه وقتشه کمی واقعی‌تر، بومی‌تر، و صادق‌تر حرف بزنیم.

چون تا اینجا خیلی از اصول مشاوره رو گفتیم، اما اگه تو ایران کار می‌کنی، با مدیر ایرانی، تیم ایرانی، فضای اقتصادی-فرهنگی ایرانی، باید بدونی که خیلی چیزها با تئوری فرق دارن.

نه اینکه اون اصول غلط باشن، ولی توی این خاک، یه جور دیگه رشد می‌کنن.

اول: پارادوکس‌های دائمی

تو ایران، مشاور باید با چند تا تضاد هم‌زمان کنار بیاد:

  • همه دنبال تغییرن… ولی هیچ‌کس نمی‌خواد چیزی عوض شه.
  • مدیرها مشورت می‌خوان… ولی تصمیم رو خودشون از قبل گرفتن.
  • تیم‌ها شکایت دارن… ولی نمی‌خوان حقیقت رو بگن.
  • همه می‌گن دنبال رشدن… ولی از دردِ رشد می‌ترسن.

🌀 اگه دنبال مسیر صاف و مشخصی هستی، اینجا پیدا نمی‌شه. باید بلد باشی توی مه راه بری.

روان‌شناسی مدیر ایرانی

مدیر ایرانی اغلب:

  • تجربه‌های تلخ قبلی با مشاور داشته
  • یاد گرفته همه‌چی رو خودش حل کنه
  • از قضاوت شدن می‌ترسه
  • و گاهی دنبال مشاوره نیست، دنبال تأییده

تو باید بفهمی:

“این آدم الان دنبال چی می‌گرده؟ قدرت؟ راه‌حل؟ همراهی؟ مشروعیت؟”

✨ و مشاوری که فقط تحلیل کنه، ولی نَفَس مدیر رو نفهمه، به دردش نمی‌خوره، حتی اگه درست بگه.

نقش رابطه، بیش از آنچه فکر می‌کنی

تو ایران، حتی در سطوح حرفه‌ای، رابطه انسانی و حس امنیت هنوز مقدم‌ه بر ساختار و قرارداد.

یعنی:

  • یه جلسه قهوه‌خوری گاهی بیشتر از یک فایل تحلیلی اثر می‌ذاره
  • شنیدنِ بی‌قضاوت، کلید ورود به لایه‌های واقعی ماجراست
  • زود رفتن سر اصل مطلب، ممکنه در رو ببنده، نه باز کنه

🧠 بلد بودنِ «چطور وارد شی»، گاهی از «چی بگی» مهم‌تره.

زبان غیررسمیِ سازمان‌ها

تو ایران، خیلی چیزها در ظاهر گفته نمی‌شن، ولی توی شوخی‌ها، نیم‌جمله‌ها، سکوت‌ها هستن.

  • اختلاف بین شرکا
  • بی‌اعتمادی در تیم
  • نارضایتی از مدیر
  • مقاومت نسبت به تغییر

👂 تو باید گوش‌هات رو برای شنیدن ناگفته‌ها تربیت کنی.

انفعال فرهنگی و مقاومت پنهان

گاهی همه‌چی ظاهراً خوب پیش می‌ره، ولی هیچ اتفاقی نمی‌افته. چرا؟

چون:

  • تیم به تغییر باور نداره
  • کسی حوصله درگیر شدن نداره
  • همه منتظرن ببینن «واقعاً قراره اتفاقی بیفته یا نه»

و تو فکر می‌کنی پیشنهادت خوب بوده، ولی اجرا نمی‌شه.

✋ اینجا مشاور باید مثل باغبون باشه، نه مهندس ساختمون. بکاره، آب بده، صبر کنه… نه اینکه فوراً بسازه.

تجربه شخصی

تو یکی از پروژه‌ها، وقتی وارد شدم، گفتن: “ما دنبال یه مشاوره شفاف و بدون تعارفیم.”

جلسه دوم، وقتی شفاف حرف زدم، فضا یخ زد.

فهمیدم اون‌ها دنبال شفافیت نبودن، دنبال حرفی بودن که «خودشون قبولش دارن، ولی جرات گفتنش ندارن.»

از اون به بعد، سؤال‌هامو بیشتر کردم، قضاوتمو کمتر. نتیجه؟ آدم‌ها خودشون حرفایی زدن که اول جلسه امکان نداشت بزنن.

جمع بندی مهدی طور

مشاوره در ایران یعنی:

  • فهم ناگفته‌ها، نه فقط گفته‌ها
  • حرکت در مه، نه روی اتوبان
  • ترکیب حرفه‌ای‌گری با رابطه انسانی
  • و مهم‌تر از همه: پذیرفتن این‌که خیلی چیزها خطی نیستن، ولی هنوز می‌شه اثر گذاشت

🟢 تمرین امروز:

به تجربه‌هایی که توی محیط ایرانی داشتی فکر کن. چه چیزهایی تو اون فضاها هست که توی کتاب‌های مشاوره نیستن؟ و اگه بخوای مشاوری باشی که واقعاً «اثر بذاره»، چی باید بلد باشی که بقیه بلد نیستن؟


تو بخش بعد، می‌ریم سراغ مشاوره در سطوح مختلف کسب‌وکار: از استارتاپ گرفته تا سازمان بزرگ، از بحران تا رشد.