چرا بعضی از همکارها انقدر خوب با بقیه کنار میان و بعضیها انگار همیشه در حال جنگیدن با محیط کارن؟ چرا بعضی افراد توی یک تیم، حتی توی شرایط سخت، همچنان انگیزه دارن ولی بعضیها با کوچکترین مشکلی سریع جا میزنن؟ جواب این سوالها تا حد زیادی توی سه کلمه خلاصه میشه: شخصیت، ارزشها و نگرشها.
شخصیت؛ همون چیزی که همیشه همراهته
هر آدمی یه شخصیت منحصربهفرد داره که روی رفتارهاش تأثیر مستقیم داره. توی دنیای مدیریت، یکی از شناختهشدهترین مدلها برای تحلیل شخصیت، مدل Big Five یا همون پنج عامل بزرگ شخصیتیه که شامل موارد زیر میشه:
- برونگرایی (Extraversion): آیا طرف اجتماعی، پرانرژی و ریسکپذیره یا ترجیح میده توی خلوت خودش کار کنه؟
- سازگاری (Agreeableness): چقدر آدم مهربون و همدل و تیممحوره یا برعکس، رقابتی و سرسخته؟
- وظیفهشناسی (Conscientiousness): چقدر منظم، دقیق و مسئولیتپذیره؟
- ثبات هیجانی (Neuroticism): چقدر در شرایط سخت آرامش خودشو حفظ میکنه یا زود عصبی میشه؟
- گشودگی به تجربه (Openness to Experience): آیا آدم خلاق و پذیرای ایدههای جدیده یا محافظهکاره و تغییرات رو دوست نداره؟
حالا فرض کن که توی یه شرکت، یه تیم با ترکیب شخصیتهای مختلف داریم. اگه یه مدیر، ویژگیهای شخصیتی اعضای تیمشو بدونه، بهتر میتونه اونها رو توی موقعیتهای مناسب قرار بده و تعارضها رو مدیریت کنه.
ارزشها؛ چراغ راهی که تصمیمها رو شکل میده
ارزشها چیزایین که باور داریم درسته و زندگی ما رو شکل میدن. بعضیها به صداقت بیشتر از هر چیزی اهمیت میدن، بعضیا به قدرت، بعضی به خلاقیت، و یه عده هم به کار تیمی.
یکی از مدلهای معروف توی این زمینه، نظریه ارزشهای شوارتز هست که ارزشهای انسانی رو در چند دسته کلی قرار میده:
- ارزشهای فردی (مانند موفقیت و قدرت)
- ارزشهای اجتماعی (مانند همدلی و همکاری)
- ارزشهای تغییر (مانند خلاقیت و کنجکاوی)
- ارزشهای محافظهکارانه (مانند امنیت و سنتگرایی)
حالا اینا چه ربطی به سازمان داره؟ شرکتهایی که ارزشهای فردی کارکنانشون با ارزشهای سازمانی هماهنگه، معمولاً محیطی با بهرهوری بالا، رضایت شغلی بیشتر و انگیزه قویتر دارن. ولی اگه یه کارمند عاشق خلاقیت رو توی یه سازمان خشک و پر از قوانین دستوپاگیر بذاریم، احتمالاً یا کمکم ناامید میشه یا به فکر رفتن از اونجا میافته.
نگرشها؛ فیلتر ذهنی ما برای دیدن دنیا
نگرشها ترکیبی از احساسات، باورها و افکار ما نسبت به یه موضوع خاصه. توی محیط کار، دو نگرش خیلی مهم وجود داره:
- رضایت شغلی: چقدر از کارمون لذت میبریم؟ اگه یه کارمند حس کنه که کارش بیارزشه یا رشد نمیکنه، کمکم دلسرد میشه.
- تعهد سازمانی: چقدر به شرکت و اهدافش وفاداریم؟ اگه حس کنیم سازمان فقط داره از ما کار میکشه و هیچ قدردانیای وجود نداره، احتمالاً اولین فرصت به فکر رفتن میافتیم.
چطور این سه عامل رو مدیریت کنیم؟
مدیران موفق، شخصیت، ارزشها و نگرشهای کارمنداشون رو درک میکنن و از این دانش برای بهبود فرهنگ سازمانی استفاده میکنن. چند تا راهکار ساده:
- توی فرآیند استخدام، شخصیت و ارزشهای افراد رو بشناسیم و مطمئن بشیم با فرهنگ سازمان همخوانی دارن.
- فضایی ایجاد کنیم که کارمندان بتونن نگرشهای مثبتی نسبت به کار و سازمان داشته باشن.
- فرصتهایی برای رشد و توسعه بدیم تا انگیزه کارمندان حفظ بشه.
- تیمها رو طوری تنظیم کنیم که افراد مکمل همدیگه باشن، نه در تضاد با هم.
در نهایت، دنیای کسبوکار فقط یه بازی از مهارتها و تخصصها نیست؛ بلکه بیشتر یه بازی از شخصیتها، ارزشها و نگرشهاست. اونایی که این سه تا رو جدی میگیرن، نهتنها محیط کاری بهتری میسازن، بلکه تیمهایی با انگیزه و بهرهوری بالا دارن که حاضرن برای رشد سازمان، بهترین خودشون رو ارائه بدن.