اینو در نظر بگیر، هر سازمانی از مجموعهای از افراد تشکیل شده که هر کدومشون با شخصیت، باورها، نگرشها و رفتارهای خودشون، روی محیط کار تأثیر میذارن. اگه تا حالا تو یه تیم کار کرده باشی، حتماً تجربه کردی که چطور اخلاق و طرز فکر یه نفر میتونه کل جو محیط رو عوض کنه.
بذار یه مثال بزنم. یه روز صبح با کلی انگیزه و انرژی میای سر کار، ولی یکی از همکارات که کلاً بدبین و غرغروئه، با یه نگاه بیحوصله و یه جمله منفی کل انرژیتو میکشه پایین. حالا برعکسشم هست. وقتی کسی با یه لبخند ساده و یه برخورد مثبت بهت خوشآمد میگه، انگار کل روزت روشنتر میشه.
پس رفتار فردی چقدر مهمه؟
خیلی زیاد! چون تأثیر مستقیم روی بهرهوری، همکاری تیمی و حتی موفقیت سازمانی داره. ولی خب، چی باعث میشه که آدمها تو سازمانها رفتارای متفاوتی از خودشون نشون بدن؟ اینجاست که باید یه کم عمیقتر بشیم.
شخصیت و تأثیرش روی رفتار سازمانی
میدونی که هر آدمی یه تیپ شخصیتی خاص داره، درسته؟ بعضیا اجتماعی و پرانرژیان، بعضیا آروم و تحلیلگر. اما این تیپهای شخصیتی چطور روی رفتار کاری تأثیر میذارن؟ یه نظریه معروف تو این حوزه، مدل Big Five هست که شخصیت آدمها رو تو پنج بُعد اصلی تقسیم میکنه:
- برونگرایی: اگه یکی برونگرا باشه، تو جلسات پرحرفی میکنه، راحت ایده میده، اما شاید حوصله کارای انفرادی رو نداشته باشه.
- وظیفهشناسی: آدمای منظم و با دقت، کارها رو بهموقع تحویل میدن، ولی اگه زیادی وسواسی باشن، شاید سرعت کارشون بیاد پایین.
- مقبولیت اجتماعی: همونایی که خیلی تیمپلیرن، راحت ارتباط میگیرن، ولی اگه زیادی نگران جلب رضایت بقیه باشن، ممکنه کمتر نظر خودشون رو بگن.
- ثبات احساسی: بعضیا با هر استرسی بهم نمیریزن، ولی اگه کسی حساس باشه، ممکنه زود از کوره دربره.
- گشودگی به تجربه: آدمای خلاق، همیشه دنبال نوآوریان، اما شاید بعضی وقتا سخت بتونن تو چارچوبهای سنتی کار کنن.
باورها و ارزشها؛ چرا مهمن؟
یه مثال بزنم. فرض کن توی شرکتی کار میکنی که همیشه روی خلاقیت و نوآوری تأکید داره، ولی تو یه آدم سنتی هستی که فقط میخوای کاراتو تو چارچوب مشخص انجام بدی. طبیعتاً تو همچین سازمانی احساس رضایت نمیکنی و دیر یا زود یا تو تغییر میکنی یا شرکت رو ترک میکنی.
همین قضیه برعکسش هم هست. سازمانایی که ارزشهای روشنی دارن و آدمایی رو استخدام میکنن که با اون ارزشها همخوانی دارن، معمولاً موفقترن. یه نمونه معروفش زاپوس هست که تو فرایند استخدامش، فقط به مهارتها نگاه نمیکنه، بلکه دنبال آدمایی میگرده که فرهنگ سازمان رو درک کنن و توش جا بیفتن.
ادراک و تصمیمگیری؛ هر کسی یه دنیا میبینه!
یه نکته خیلی مهم تو رفتار سازمانی اینه که آدمها دنیا رو اونطوری که هست نمیبینن، بلکه اونطوری که فکر میکنن هست، درک میکنن!
فرض کن توی یه جلسه مدیرت اخم کرده. اگه یه روز بد رو گذرونده باشی، ممکنه فکر کنی که از تو ناراحته. ولی اگه یه روز پرانرژی باشی، شاید اینجوری برداشت کنی که داره به یه مسئله دیگه فکر میکنه. اینجاست که ادراک وارد بازی میشه.
توی محیط کار، این خطای ادراکی میتونه باعث سوءِتفاهمهای زیادی بشه. یه مدیری که فکر میکنه کارمنداش تنبلن، هر اشتباه کوچیکی رو به تنبلی ربط میده. این همون چیزیه که تو نظریه اسناد (Attribution Theory) مطرح میشه؛ ما گاهی اشتباهات خودمونو به شرایط بیرونی ربط میدیم، ولی وقتی یکی دیگه اشتباه کنه، میگیم از روی بیعرضگی بوده!
چطور رفتار فردی رو بهبود بدیم؟
اگه توی یه سازمان کار میکنی یا حتی مدیریت یه تیم رو داری، باید بدونی که تغییر رفتار یه شبه اتفاق نمیافته، ولی میشه با این چندتا نکته، محیط بهتری ساخت:
- خودآگاهی: ببین چطور به اتفاقات واکنش نشون میدی. اگه بدونی که یه سری رفتارای ناخودآگاه ازت سر میزنه، میتونی کنترلشون کنی.
- همدلی: یاد بگیر که از زاویه دید بقیه به مسائل نگاه کنی. شاید همکارت که امروز سرحال نیست، یه مشکل شخصی داره.
- مدیریت برداشتها: سعی کن تا جای ممکن، پیامهایی که میفرستی شفاف باشن. اگر قراره انتقادی کنی، مطمئن شو که طرف مقابل، منظورت رو درست فهمیده.
- شناخت انگیزههای افراد: هرکسی یه چیزی براش مهمه؛ یکی دنبال پیشرفت شغلیه، یکی دنبال امنیت شغلی. اگه بدونی چی به بقیه انگیزه میده، میتونی ارتباطات بهتری بسازی.
چرا رفتار فردی در سازمان ها مهمه؟
رفتار فردی توی سازمان، خیلی بیشتر از چیزی که فکر میکنی روی عملکرد کلی تأثیر داره. از نگرش و ادراک گرفته تا باورها و شخصیت، همشون به شکلگیری فرهنگ سازمانی کمک میکنن. پس دفعه بعد که توی یه جلسه بودی یا داشتی با یه همکارت حرف میزدی، یه لحظه مکث کن و ببین چطور میتونی بهتر ارتباط برقرار کنی. شاید یه تغییر کوچیک تو نگرش یا واکنشهات، یه تفاوت بزرگ تو محیط کارت ایجاد کنه!