یکی از متنایی که واسه خودم مینویسمو پابلیک کردم. مهم بود.
عقل نوشته
تاثیر منفی
موضوعه رفع نشده، گذاشتمش یه گوشه، اگه قرار باشه رو زندگی و مسیری که دارم میرم و سرعتش تاثیر منفی بزاره، هرچقدر هم قرار باشه حل و فصلشون خوب باشه، همین که پروسه ی حل و فصلش ممکنه داغونم کنه و منو به هم بریزه، همون بهتر بره یه گوشه تا وقتش برسه.
به سوی جلو
ساعت پنج صبح، در حال آماده کردن مطالبی که توی جلسه معارفه قراره ارائه بدم! یه گام به سوی جلو …
تغییرات بزرگ
و صد البته بعضی وقت ها انجام تغییرات بزرگ، تو زندگی لازمه…
راه حل !!!!
تو ذهن آدم … همیشه یه جای کار میلنگه، کجاش، هیچوقت پیدا نمیشه… راه حل ؟!؟!؟
دیوار مثلثی
جلوی یک دیوار مثلثی،
باید خودتو به چپ و راست خم کنی،
تا بتونی جلوتو ببینی،
وقتی صاف وایمیستی،
همه چی تاریک میشه دوباره.
من و سه دوست – قسمت دو
چار تا من با همن. یه من با یه من، دو تا من هم با همون من، چارتایی با هم می منن. یه من هم جدا.
باور دارم به خودم.
فقط باس یه ضربدر کشید.
شاید یه خراش روی افکار.
یه خراش روی قلب.
هه، شایدم یه خراش روی دست.
برای به یاد موندنی که دیگه نمیخواد تکرار شه.
.
.
.
اکسیژن
به اکسیژن نیازمندم !!! تنفس دهان به دهان شاید !!!
غیر قابل انکاره
غیر قابل انکاره، یه زمانایی از زندگیه هر آدمی که، برمیگرده و پشت سرشو میبینه، چیکا کرده، چیکا میخواد بکنه، راه درستو اومده یا نیومده، آدمای درستیو به زندگیش راه داده یا نداده و کلی سوالای دیگه شبیه این، وقتی تموم این سوالا جمع میشه، ویوت از آینده تار میشه، دیگه جلوتو نمیبینی، میگردی دنبال چیزی یا کسی که بتونه یه تلنگر بت بزنه، اینجور وقتاست که دوس داری همه چیو بزاری کنارو یه راه تازرو بری، همه چیو فراموش کنی، حتی خودتو، یکی دیگه بشی، جمله ها زیادن، یه نفر خودتی. به عمر هم رو به روت.