Anchoring Bias
⚓ وقتی ذهنمون گیر میکنه، بدون اینکه بفهمیم!
فرض کن میخوای یه لپتاپ بخری. وارد سایت میشی و یه مدل رو میبینی زده: ۸۰ میلیون!
میری پایینتر، یه مدل دیگه هست با امکانات مشابه اما قیمتش ۵۵ میلیونه.
با خودت میگی:
💭 «وااای چه تخفیف خوبی!»
ولی لحظهای صبر کن…
آیا واقعاً اون لپتاپ دوم ارزونه؟ یا مغزت داره فریب «لنگر اولیه» رو میخوره؟
اینجا دقیقاً وارد دنیای Anchoring Bias میشیم؛ یکی از معروفترین سوگیریهای ذهنی که توسط Amos Tversky و Daniel Kahneman کشف و توضیح داده شد.
سوگیری لنگر چیه دقیقاً؟
📌 لنگر ذهنی یعنی:
وقتی عدد یا اطلاعات اولیه (هرچند بیربط) تأثیر زیادی روی تصمیمگیریت میذاره.
ذهن ما، مثل کشتی، وقتی یه لنگر بندازی، دور اون لنگر میچرخه.
اگه یه عدد یا نقطه شروع بهت داده بشه، حتی اگه تصادفی یا بیمعنی باشه، ناخودآگاه بقیه قضاوتهاتو با اون مقایسه میکنی.
آزمایش معروف Tversky و Kahneman
دانشجوها یه چرخونه شانسی چرخوندن که بین عدد ۰ تا ۱۰۰ میچرخید.
بعد از دیدن عدد (مثلاً ۱۰ یا ۶۵)، ازشون پرسیدن:
💬 «فکر میکنید چند درصد از کشورهای آفریقایی عضو سازمان ملل هستن؟»
نتیجه حیرتانگیز بود:
- اونایی که چرخونه روی عدد پایین وایستاده بود، میانگین جوابشون ۲۵٪ بود
- اونایی که عدد بالا دیده بودن، میانگین جوابشون ۴۵٪!
یعنی فقط دیدن یه عدد تصادفی بیربط، تونسته بود ذهنشون رو لنگر بندازه!
کجاها تو زندگی واقعی درگیر Anchoring میشیم؟
💰 خرید و قیمتگذاری
مثلاً یه پیراهن با قیمت اولیه ۳ میلیون زده شده و بعد زده: «حراج فقط ۹۵۰ هزار تومان!»
مغزت نمیپرسه این ۳ میلیون اصلاً واقعبینانه بوده یا نه، فقط احساس میکنی سود کردی!
💼 مذاکره حقوق
اولین عددی که مطرح میکنی تو مذاکره، میتونه مثل لنگر کل فضا رو کنترل کنه.
اگه بگی "انتظارم حدود ۳۰ میلیونه"، حتی اگه واقعاً حاضر باشی با ۲۵ هم شروع کنی، عدد اولیه ذهن طرف مقابل رو شکل داده.
🎯 برنامهریزی پروژه
وقتی یکی میگه «فکر کنم ۲ هفته طول میکشه»، همه برنامهها حول اون ۲ هفته شکل میگیره، حتی اگه بعداً بفهمی زمان واقعی ۴ هفته بوده.
چرا ذهن ما این کار رو میکنه؟
ذهن ما دنبال «سرنخ سریع» میگرده.
تو دنیای پیچیده امروز، برای تصمیمگیری سریع، یه نقطه شروع لازم داره.
ولی گاهی اون نقطه شروع، کاملاً تصادفی یا گمراهکنندهست.
Tversky و Kahneman میگن:
انسانها سیستم شهودیشون رو بیش از حد باور دارن، و همین باعث خطاهای شناختی مثل لنگر ذهنی میشه.
چطور از این سوگیری تو بازاریابی و فروش استفاده میشه؟
اوه! کلی روش برای این کار وجود داره، مثلاً:
💡 «قیمتگذاری مرجع» (Reference Pricing)
سه تا محصول کنار هم میذارن:
- مدل ارزان: ۹۰۰ هزار
- مدل میانه: ۱.۵ میلیون
- مدل گرون: ۳.۹ میلیون
هدف؟ ذهن شما رو به لنگر گرونه بندازن که مدل میانه خیلی «بهصرفه» به نظر برسه.
💡 «تخفیف نمایشی»
محصولی که اصلاً قرار نبوده با ۵ میلیون فروخته بشه، اول با اون قیمت معرفی میشه و بعد تخفیف ۶۰٪ میخوره تا قیمت فعلی، خیلی جذاب به نظر برسه.
چطور جلوی لنگر ذهنی رو بگیریم؟
۱. عدد اولیه رو زیر سوال ببر
بپرس: «این عدد از کجا اومده؟ واقعیه یا ساختهشده؟»
۲. مقایسه مستقل انجام بده
خودت از چند منبع مختلف تحقیق کن. فقط به اولین عدد یا قیمت بسنده نکن.
۳. صبر کن و ذهن رو ریست کن
حتی چند دقیقه فاصله گرفتن از موضوع میتونه اثر لنگر رو کاهش بده.
تجربه شخصی از لنگر ذهنی
یادمه توی یکی از مشاورههای فروش، یه برند مشتری داشت که قیمت اولیهی محصولاتش رو همیشه بالا میزد و بعد تخفیف شدید میذاشت.
مشتریها جذب میشدن چون حس «برد» پیدا میکردن.
ولی بعد از مدتی، برند اعتماد مشتری رو از دست داد. چون مردم فهمیدن اون قیمت اولیه، صرفاً یه لنگره برای بازی ذهن!
اونجا بود که بهشون پیشنهاد دادم بهجای قیمتسازی، از مدل «ارزش واقعی + اثبات» استفاده کنن. و جواب داد!
جمعبندی میخ طور
📌 Anchoring Bias یعنی وقتی ذهنمون به عدد یا اطلاعات اولیه گیر میکنه، حتی اگه بیربط باشه.
از فروشگاه تا مذاکره، از خرید آنلاین تا تصمیمگیریهای سازمانی، همهمون ممکنه تو دام این سوگیری بیفتیم.
🧠 اگه میخوای تصمیمهای آگاهانهتری بگیری، همیشه حواست به «اولین عدد» باشه.
شاید اون عدد فقط یه لنگر ذهنی باشه، نه واقعیت.
👋 حالا بگو ببینم:
تو تا حالا کی گرفتار لنگر ذهنی شدی؟
یا جایی دیدی ازش هوشمندانه استفاده بشه؟
تجربهتو برام بنویس، شاید بتونه برای یه نفر دیگه هم چراغ راه باشه.